از من رمیده ئی و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید دیگر چگونه عشق ترا آرزو کنم دیگر چگونه مستی یک بوسه ترا در این سکوت تلخ و سیه جستجو کنم فروغ فرخزاد ومن در اين شب پر زياد فروغ و در رثای مهربانوی شعر حسرت او را تكرار مي كنم شب باشد و فروغ و چه تضادي دارد او فروغ خانه سياه بود با عشق سياه خانه جذام را پرفروغ كرد او زخم را نديد او تولد ديگر را
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت